جدول جو
جدول جو

معنی دست نیامدن - جستجوی لغت در جدول جو

دست نیامدن
(لَغْوْ)
یافته نشدن. حاصل نشدن. به حصول نپیوستن، در بازی ورق، ورقهای مساعد نیامدن یا در نرد کعبهای موافق ننشستن تا موجب برد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ نَ مَ دَ)
غیر ممکن الحصول. مقابل دست آمدنی
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ دَ)
قرار دادن دست بر چیزی:
خضر ارچه حاضر است نیارد نهاد دست
بر خرقه های او که ز نور آفریده اند.
خاقانی.
همچنان داغ جدائی جگرم می سوزد
مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش.
سعدی.
کنف الکیال کنفاً، دست نهادبر سر پیمانه وقت پیمودن تا بگیرد گندم و جز آن. (منتهی الارب). نحر، دست بر دست نهادن در نماز. (دهار).
- دست بر حرف کسی نهادن، نکته گرفتن بر سخن کسی. بر سخن کسی توقف کردن به نشانۀ عدم قبول:
او فارغ از آن که مردمی هست
یا بر حرفش کسی نهد دست.
نظامی.
- دست بر دیده نهادن، قبول کردن. اظهار عبودیت و بندگی کردن:
گفت صد خدمت کنم ای ذووداد
در قبولش دست بر دیده نهاد.
مولوی.
، لمس کردن. مس کردن. بسودن. برمجیدن: دست ننهادن، نابسودن:
وز زنانی که کسی دست بر ایشان ننهاد
همه دوشیزه و همزاده بیک صورت شاب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا